۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

Happy man play chopin

قصه به اونجا رسید که مرد برای پرداخت قسط های پیانوش مجبور شد اعضای بدنش رو بفروشه.
کلیه ها، ریه، قلب، غده ی هیپوفیز، مغز، پاهاش و...
فقط دو تا دست براش باقی موند... که خب با اونا میشست پیانو میزد.
مرد راضی بود. خوشحال بود.
لب نداشت وگرنه لبخند میزد.
مرد نکتورن دو دیز مینور شوپن رو میزد.
مرد راضی بود.

۸ نظر:

لیلی گفت...

محمد
خیلی قشنگ بود..
خیلی زیاد...
فوق العاده بود..
.
حالا دیگه هیچ چیز کم نداره...
چه حس خوبی بهم داد...
محشر بود.
محشر بود.
من مرد ِ این قصه ام.

لیلی گفت...

محمد
خیلی قشنگ بود..
خیلی زیاد...
فوق العاده بود..
.
حالا دیگه هیچ چیز کم نداره...
چه حس خوبی بهم داد...
محشر بود.
محشر بود.
من مرد ِ این قصه ام.

لیلی گفت...

محمد
خیلی قشنگ بود..
خیلی زیاد...
فوق العاده بود..
.
حالا دیگه هیچ چیز کم نداره...
چه حس خوبی بهم داد...
محشر بود.
محشر بود.
من مرد ِ این قصه ام.

لیلی گفت...

محمد
خیلی قشنگ بود..
خیلی زیاد...
فوق العاده بود..
.
حالا دیگه هیچ چیز کم نداره...
چه حس خوبی بهم داد...
محشر بود.
محشر بود.
من مرد ِ این قصه ام.

ورجیس گفت...

این طرف چشه ؟
تیک,
تیک,
تیک,...
ولی راس میگه قشنگ شده,خیلی...
کلی excellent

Doosd گفت...

خیلی خفن بود،
چون اینهمه توهم بود خیلی دوسش داشتم.

javooon گفت...

man ke hazer nistam onjamo befrooosham
va motmaenam shakhsiate toam 2 ta dast dasht ba onjasho
chom age nadashte bashi hesam nadari
man be in iman resiam
be ghooole mamad age kasi khast mitooonam barash sabet konam

yeki گفت...

man tarjih midadam be jaye piano soot bezanam