۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

راستشو بخوای منم دیگه یادم نمیاد...




ما نبودیم و ندیدیم چی شد اصلن؟ کسی از ما ندیده. فرض هم براینه که هرچی اونا میگن دروغه. خلاصه علی الحساب که برگشتیم و ندیده میگیریم نبودنمون رو. ندیده بگیرم خوبه؟ تشکیک. انتزاع. صورتی. من امشب تا صبح میخوام طره های سیاه رنگت رو که میپیچه تو باد رو بشمرم. حالا گفتیم دوستان که از فرنگ برگشتن برامون بیارن چیزایی رو که نداریم. صداتو ببر مرتیکه جفنگ. اینا همه طلبکارن الان. آقا صداتو بیار پایین. اینجا خونواده نشسته. من که چیزی نمیگم. من که برچسب زدم رو لبم و فقط دارم نگات میکنم. نگات کنم؟ من قصاب دارم تو چشام. بسپر خودتو به چشمام. بالاخره این مراسم قربونی میخواد. نمیخواد؟ خادم الماکرین اعظم اینجاست. نشون بدم یه چشمه؟

۳ نظر:

Doosd گفت...

دمت گرم ابزردیوسِ دانا : )
بنویسی دنیا بهتر می‌شه.

absurdius گفت...

ابزوردیوس:
آقا خیلی مخلصیم
حالا که یکی هست که میخونه مینویسیم مام

Doosd گفت...

به به، تمومه.