۱۳۹۱ آذر ۲۵, شنبه

برک آپ


یه دوست دختر داشتم دو شخصیتی بود. در طول روز یه داف معمولیِ خوشگل بود و شبها تبدیل میشد به جاروبرقی. زوزه میکشید تو رختخواب. هورت میکشید همه چیو. گاهی اوقات یه چیزی تو لوله اش گیر میکرد شروع میکرد به سرفه کردن. غیر از دوشخصیتی بودنش بی خوابیم داشت. نمیخوابید لعنتی. شبها نوبتی همسایه هامون میومدن میگفتن: کسخلی مگه پسر؟ بگیر بخواب فردا صبح. منم که نمیتونستم بگم دوس دخترم ناراحتی داره که... هیچی. جلو در خونه براشون قصه تعریف میکردم تا خوابشون ببره. خیلی سعی کردم بفهمم دوشاخه برقش کجاست شبها. همه جاشو گشتم. میگم همه جاشو یعنی همه جاشوها. نفهمیدم. سر آخر یه روز بهم خیانت کرد رفت بایه پسر دیگه. پسره از رفقای رفقام بود. میگفتن پسر خوبیه روزا اما دوس دختر قبلیش میگفت یارو دوشخصیته است. روزا آدمه شبا تبدیل میشه به آشغال.

 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

عالی بود