۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

دختر تنها، دختر خوشبخت

دخترک جلوی پنجره نشسته بود و داشت یواشکی سیگار می کشید...
همون مرد همیشکی توی همون ساعت همیشگی اومد و از جلوی پنجره اش رد شد...
دختر براش دست تکون داد و مرد هم یه لبخند نجیبانه زد و رفت...
دختر توی دفترچه یادداشت قرمز رنگ خودش یادداشت کرد:
"او آمد...
همان مرد، همان ساعت
مردی که عاشقم شده امروز به من لبخند زد..."
تا شب با همین خیال خوشحال بود
خوش بود
همین هم کلی خوب بود براش.

۲۷ نظر:

ش. گفت...

خیلی‌یم خوب...

قل گفت...

برگ م میکشید .

ابراهیم در برف گفت...

سلام
اکثر مطالب اینجا رو خوندم و لذت بردم.و از همه مهمتر با بخش دیگه ای از شخصیتت آشنا شدم. اسم وبت قشنگه.داستانک هات جالبه. روان می نویسی. ولی جای کار دارند.باز هم بنویس.حتمن موفق باشی.

javooon گفت...

chand vaghte to daftarche ghermezam chizi naneveshtam :(

absurdius گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
absurdius گفت...

ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی...

absurdius گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
لیلیوم سفید گفت...

گاهی یه لبخند دیگه اجازه نمی ده تنهایی تنها بمونه!

javooon گفت...

an nakhooor baba beshin benevis
in bache bzia chie
ah ah ah ah

ورجیس گفت...

می دونم با من نبودی!
;دی
.
.
.
وایسا دادش،
نوبت خوشییای تو هم میرسه یه روز...

هیستریاک دلارا گفت...

این مینی خوشیا واقعا قدرتی داره که نمی دونم منشا ش کجاس

دونقطه گفت...

شت . مرده عاشق شده و لبخند می زنه اون وقت این کیفش و می بره و را به را هم واسه خودش دم پنجره ای که بادخورش خوبه ، سیگار دود می کنه ؟

ولله که این خود قباحته

-شاید-

دونقطه گفت...

خیلی هم داره

حسام گفت...

حکایت عاشقیت های بی دلیل

پردهای از نت های یخ زده گفت...

جالب بود مخصوصا اون لبخنده...

ماه گفت...

قشنگ می نویسی
یه جوری مثل اینه از رو یه فیلمنانه کارتون درست کنن
آدم بزرگها فک می کنن غیر واقعیه
ولی ما که می دونیم...

قهوه ایسم گفت...

خوشبختی به واقیت مربوط نیست. به خیال وابسطه است.
خیلی چسبید

خانوم رابین گفت...

واقعآ هم که گاهی یه جمله،یا حتی یه نگاه چقدر می تونه زندگی بخش باشه.و ما چه راحت گاهی غافل می شیم از کلماتی که ادا می کنیم!

سراب گفت...

چرا نمی نویسید؟

دونقطه گفت...

آدما اصولاً جاهایی گم میشن که گمون می کنن تمام و کمال مال خودشونه و اینطوراست ...

absurdius گفت...

شما که پرسیدید چرا نمی نویسم:
اینجا عمر خودشو کرده. فکر کنم نوشته هام دیگه برا اینجا نیستند.

ASPERIN گفت...

...آه دختر خوشبخت تنها!
آه دختر پشت پنجره با سیگاری روی لبهایت...
آن مرد آمد.
آن مرد در همان ساعت!!!
تمام پست های قبلی رو خوندم...
..بزودی لینکید!
.
.خرگوش سفید را دنبال کن PLZ

ثمین گفت...

امروز اومد. امروز لبخند زد.ولی رفت.تا کی معلوم نیست. دوباره لبخند می زنه؟!
شاید اونورتر هم کسی هر روز پشت پنجره منتظرشه. شاید یکی هم منتظر توئه!

نازالملوک ! گفت...

با تمام وجود حاضرم جای این دختره باشم...
الان..
توی هر چی خوشبختی کوچیک یا مسخره ی دنیا..

مونا گفت...

گاهی آدمها حتی با نگاهشون از پشت پنجره هم در می زنند.
اما سخته دل خوش بودن به این دل خوشیها

مونا گفت...

سایه شدم و صدا کردم
کو مرز پریدن ها ؟ دیدن ها؟
کو اوج " نه من " دره ی " او"
و ندا آمد
بر تو گوارا باد
تنهایی تنها باد
دستم در کوه سحر " او " می چید
و ندا آمد
و هجومی از خورشید...

Doosd گفت...

بنویس بازم، رفیق.