۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

مینی مال علمی- تخیلی

ابزور دیوس نشسته بود کنار پنجره و داشت با یه لذت خاصی چایی می خورد و به این فکر میکرد که مثلن اگه کُرن فیلیکس رو تو چایی بریزه چه جوری میشه؟... یا مثلن اگه این دفعه نیچه اومد تو ابزوردلند چه جوری بپیچونش؟...همین جوری باسه خودش داشت فکرهای کوچولو، کوچولو و به درد نخور می کرد که یهو یه موجود سبز رنگ و عجیب غریب که سه تا چشم داشت و خیلی وقیحانه می خندید، از پنجره اش اومد تو...
ابزوردیوس تو زندگیش موجودات عجیب و غریب زیادی دیده بود اما این یکی به طرز احمقانه ای شبیه تصور آدمها عامی از موجودات فضایی بود. از اومدن اون موجود زیاد هم خوشحال نشد... همچین حال و حوصله اش رو نداشت... مخصوصن که هی می خندید و شیکمش رو می خاروند... خیلی سرد و غیر دوستانه ازش پرسید: تو دیگه کی هستی؟ موجود سبز رنگ خیلی فاتحانه با یه غرور خاصی جواب داد: من یه آدم فضایی ام... ابزوردیوس خیلی سریع تصمیم گرفت؛ مگس کُش رو برداشت و سه تا محکم کوبید تو کلله ی اون آدم فضایی... بعدشم از پنجره پرتش کرد تو خیابون...اگه هر چیز دیگه بود غیر از یه آدم فضایی شاید این کار رو نمی کرد ولی این دیگه خیلی دم دستی بود...
ابزوردیوس سیگارش رو روشن کرد و به این فکر کرد که این دفعه تو ابزورلند با افلاطون و کانت و نیچه و هایدگر و شوپنهاور و بقیه دوستاش گل کوچیک بازی کنند.

۶ نظر:

absurdius گفت...

اون موجود فضایی تو پیاده رو افتاده بود... پا شد خودش رو تکوند.. دیگه نمیخندید.. حتی اشک تو چشماش حلقه زده بد... به ابزوردیوس فحش های فضایی می داد... اشک هاش رو پاک کرد و راه افتاد.
می خواست دنبال یه پنجره ای بگرده که جلوش یه آدم عادی نشسته باشه... تا از دیدنش کللی تعجب کنه و ارضا بشه از تعجب اون آدم زمینی.
آدم فضایی ها هم مشکلات اخلاقی اینجوری دارند دیگه... میخوان مورد توجه قرار بگیرند.

javooon گفت...

az kodom kabos mikhay bidar shi,vaghti asan khab nisti!

mass hysteria گفت...

age oun ye alien az noe abzurdesh bud chi
:-??

absurdius گفت...

هیچی دیگه اگه بود از قیافش میفهمیدم....

قل گفت...

اصن همچین اتتفاقیه .

ثمین گفت...

بابا جون من (دازاین )بودم!!! داشتم سر به سرت میذاشتم.آدم فضایی چیه؟! تنها بودی مواجهه با وجود و عدم محض پیدا کردی دیگه. بازم بگو تهران بده!!!